تاوان معلمی/ بخش دوازدهم / بداقی
اندیشه وهنر معلم
راه معلم: مابایدبرای رسیدن به دموکراسی ازکودکان آغازکنیم،تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است.

 تاوان معلمی/ بخش دوازدهم / بداقی

ماوارد ساختمان دادسرا شدیم،این ساختمان وهمه ی کارکنان آن ارگانی هستند،زیرنظرسپاه پاسداران،به نوعی حفاظت اطلاعات سپاه ارگانی موازی وزارت اطلاعات است،که بیشتر به کارهای سیاسی امنیتی می پردازد،گرچه پرونده ها پس از آماده شدن برای صدور رای به دادگاه انقلاب فرستاده می شوند.

دست بندی که در دست من و یکی از سربازان بود،باز شد.روی صندلی های درون راهرو نشستیم،انتظار طولانی شد،من احتمال دادم،ماندگارخواهم شد،درون راهرو دوربین کارگذاشته شده بود،امامن بایک ریسک روبروبودم،میخواستم خانواده ام بدانند،من دراوین ماندگارخواهم شد،اما نمی دانستم چگونه این خبر را به خانواده برسانم،با یکی از سربازان گفت و گو کردم او پذیرفت که شماره ی تلفن خانه ی مارابگیردوبه خانوادده خبربدهد، کلی تلاش کردیم که سرباز شماره ی مارا به ذهنش بسپاردامانشد،مجبورشدیم روی یک تکه کاغذ نوشتیم و لای دستبندآهنی گذاشتیم،احتمال می دادم که شماره دست نیروهای گمنام امام زمان بیفتد.

دفترهای دادگاه و دادسرا معمولا دودر دارند،یکی داخل راهرو و دیگری داخل اتاقی دیگر که معمولا میزمدیر دفتر (منشی)شعبه هست،و پرونده ها ی متهمین درقفسه هایی آنجا نگهداری می شوند، بالاخره نوبت ما شد.وارد دفتر شعبه ی 6 دادسراشدم، شاکی های پرونده های سیاسی امنیتی،نمی خواهند شناخته شوند،به عنوان متهم یا به عنوان دوست قاضی یاکارمندویابه اشکال گوناگون می خواهند،کنار قاضی یا بازپرس بنشینند،تا درجریان روندتفهیم اتهام یابازپرسی یا دادگاه قراربگیرند، تاوارد اتاق بازپرسی با نگاهی متوجه حضور شاکی پرونده شدم،شگفت زده شدم،شخصی کپی یکی ازهمکاران فرهنگی که نامش "س" بود،آنجا کناردست آقای ناصری رئیس شعبه ی 6 نشسته بود،داشتم فکر می کردم،در تلاش بودم که هرچه زودتر افکارم را جمع وجور کنم،اما نمی شد،سر رشته ی هر فکری را می گرفتم،ازپندارم می گریخت،شگفت زده شده بودم،این معلم همشهری رامن نزدیک به 14سال بود ندیده بودم،اما اینجا چه می کند؟ آیا کسی است هماننداو؟ آیا او مرا می شناسد؟ پس چرا چیزی نمی گوید؟شاید او هم همین فکر را بکندو از من انتظار داشته باشد،که چیزی بگویم؟! او معلم است اما اینجا چه می کند؟! آقای "سین"ازجناح سیاسی اصول گرایان  بود،می شود شغلش راعوض کرده باشد؟ اماآیا او شاکی من است؟! باز با خودم اندیشیدم ،توی این جمعیت 12 میلیونی تهران لابد یکی پیدا می شود شبیه او باشد!

کسی می تواند،در برخی ویژگی ها شبیه دیگری باشد،اما نه در همه ی ویژگی ها! سر،صورت،بافت مو،خال روی گونه،قد،شکل بینی،دست و پنجه،تن صداو....اما می شود کسی در 48 سالگی مانند دوران 25 سالگی سرحال و جوان مانده باشد؟ کاملادر آچمز بودم،باخودم گفتم،اگربپرسم شاید فکر کنند،دنبال پارتی وآشنابازی هستم و این را دلیل ضعف من تلقی کنند،اصلاآقای "سین" باشد،یانباشد،به من چه ؟ من نیازی به "سین" ندارم،گیرم او باشد،بی خیال....

با آقای ناصری خوش و بشی کردم اما،این ناصری همانی نبود که روزچهارشنبه دیده بودم،حس دیگری داشت،از هردری برای گفتگو که وارد می شدم،انگارراههای گفتگوبسته بود،انگارما ناچار به پذیرفتن سرنوشتی بودیم،بدون مقدمه آقای ناصری رفت سراغ اصل موضوع.

- آقای بداقی شمامتهم هستید، امروزمتاسفانه شمابرای تفهیم اتهام فرخوانده شدید.

 اتهام من چیست جناب ناصری؟

- دواتهام برشما وارد است ،یکی تحریک معلمان برای تجمعات اسفند 93 واردیبهشت 94  دومی توهین به رهبرومسئولین ارشد نظام.

جناب ناصری روزچهارشنبه شمافرمودیدمدارک لازم برای تفهیم اتهام دردست نیست؟

-بله،امروز مدارکی ازطرف شکات ارائه شده که حاکی ازتایید موارد اتهام است. وباید چند روزی را در بازجویی سپری کنید.

ولابد ایشان (اشاره به سین)شاکی بنده است.

- بله ،ایشان به نمایندگی از سپاه ثارالله شاکی شما هستند.

من با خود می اندیشیدم " ثارالله یعنی خون خدا،ازطرفی یکی از لقبهای اما سوم شیعیان است.یعنی من چه کار کردم که خودم بی خبرم؟

-آقای ناصری ادامه داد: آقای بداقی شما لرستانی هستید؟

بله زادگاه من کوهدشت لرستان است(ناصری و شاکی من به همدیگر نگاهی انداختند و خندیدند.)

ناصری گفت: خوب پس کوهدشتی هستید؟!

(سپس باهردودستش به مااشاره کرد وسپس دستهایش را بهم نزدیک کرد.)خوب حالادیگرخودتان هستید با خودتان من چه بگویم؟(این را گفت ورفت سراغ متهم دیگرومن ماندم و شاکی،چندبار خواستم از جایم برخیزم کنار شاکی بنشینم،اماغرورم اجازه نداد،می دانستم هم ناصری وهم شاکی دوست دارند من ازجایم برخیزم وپا پیش بگذارم، امادلم راضی نشد.باشاکی سرصحبت را باز کردم)

ازهمانجا با شاکی سرصحبت را بازکردم،شمااز سربازان گمنام اما زمان هستید؟

سری به نشانه ی بی تفاوتی تکان دادوگوشه ی لبهایش را ورچیدوگفت: چراگمنام؟

من پرسیدم خوب شمااگرراست می گوییدبفرمایید نامتان چیست؟

سینه اش راسپرکردودستش را به سینه کوبیدوگفت: من ترسی ندارم،کشاورزهستم.

من می دانستم دروغ می گوید،کشاورزنیست،بلکه آقای "س"فرزند یکی ازهمکاران است.امابه رویش نیاوردم، صحبت از 6 سال زندان من شد،به نظراین سربازگمنام وشایدهمه ی سربازان گمنام من خودم مقصر6 سال زندان بوده ام،دلیل آنهادرمقصربودن من این بود،که من نبایدکاری به کارمشکلات دیگران داشته باشم،سرم راپایین بیندازم وبه فکرزندگی ام باشم.این هم منطق سربازان گمنام امازمان!

- ببینید آقای س(من نام اصلی اش را برزبان آوردم،پس ازآزادشدن یک درصد شکی که داشتم ،برطرف شد،آقای کشاورزپسرارشد،آقای س ازهمشهری های  من بوده که سالها دریک مدرسه باهم تدریس کرده ایم،وسالهادریک کلاس درس خوانده ایم.):گناه من فقط تلاش برای بهبود آموزش و پرورش بوده است.

(تن صدایم را بالا آوردم.)

-یکی از همکاران شما بیاید،فیش های مارا نگاه کند،اگر بیشتراز شما حقوق گرفتیم،مال شما.

شما که یک فیش ندارید؟بچه گول میزنی؟ فقط مزایای شما دوبرابرهمه ی حقوق ماست!

-صدایت را پایین بیاوراینجا دادگاه است،مثل من خونسردباش!

بله ،شمابایدخونسرد و آرام باشید،به ما ستم شده،شما با حقوقهای ده میلیونی که می گیرید،باید خونسرد باشید،شما مشکلی ندارید.چرا باید صدایتان را بالابیاورید،دنیا به کامتان است،این ستمدیدگان هستند،که باید فریاد بزنند،وشما باید خواهان آرامش و ثبات اوضاع کنونی باشید.اگرکشتی جامعه متلاطم شود،منافع شمادر خطر خواهد بود،طبیعی است که شما خواهان آرامش باشید.تورم ،بیکاری،فقر ووووو که شمارا عصبانی نمی کند.

آقای سین ازچایش برخاست،به آقای ناصری اشاره کرد،وگفت: نامه شو بنویس!

این را گفت و ازاتاق بیرون رفت.من تفهیم اتهام شده بودم،طبق قانون دادرسی کیفری،هرپرونده پنج قاضی باید داشته باشد،قاضی کشف(کسی که مجرمی را پیدا کرده وبا ارائه ی مدارک جرم ازدادستان یا مدعی العموم مجوز توقیف مجرم راگرفته و به تیم عملیات ارائه می دهد)قاضی بازپرسی،قاضی بازجو،دادگاه بدوی،قاضی تجدید نظر،این پنج گروه باید تحصیلات حقوقی داشته باشند،یعنی در واقع درحکم قاضی هستند.وباید مدرک قاضی گری داشته باشند،درروندبازجویی قاضی بازجو در واقع حق ندارد،پرسشی بیرون از موارد اتهامی ازمتهم داشته باشد،اگردرروندبازجویی بازجو پرسشی کرد که خارج از موضوع اتهامی بود، که توسط بازپرس به او تفهیم شده است،متهم می تواند پاسخ ندهد،آقای سین که خود راکشاورز نامیده بود،  پس از دقایقی با یک چشم بند سیاه کشی وارداتاق بازپرسی شد،من تفهیم اتهام شده بودم،می دانستم باید فقط به پرسشهایی در حوزه ی همان اتهامات پاسخ بدهم.

آقای سین بسیار چالاک وفرزدست مرا گرفت و به سمت درشرقی که دادسرای شهید مقدس داشت و به درون زندان اوین بازمی شد،برد،ازدرکه بیرون رفتیم وازارباب رجوع هایی که درون راهروبودند، پنهان شدیم،چشم بندرا روی چشم من زد.دنیا پیش چشم من تاریک شد،اما دلم روشن بود.این چشم بندبا چشم بندهایی که تاکنون دیده بودم متفاوت بود،تاآن لحظه چشم بند،کشی ندیده بودم،آقای سین تلاش می کرد،وحشت در دل من ایجاد کند،اما من ته دلم می خندیدم.و حرفهای او را به بازی می گرفتم،او بیشتر عصبانی می شد،فقط تهدید می کرد.چند کوچه ی پیچ درپیچ مارا چرخاند،پله های متفاوتی داشت،چند بار بالا و پایین رفتیم.بالاخره واردیک اتاق شدیم،چشم بندهای قبلی که من دیده بودم،می شد از زیرجلوی پا را ببینی،اما این چشم بند،پلک های مرا هم فشرده کرده بود،چشمهایم چیزی نمی دید،اما ذهنم بینا بود،.بسیاری چیزها را درک می کردم. 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

پنج شنبه 10 فروردين 1396برچسب:, :: 23:42 :: نويسنده : *** راه معلم ***

مابرای رسیدن به دموکراسی،بایدازکودکان آغازکنیم ////////////// ///////////////
درباره ی سایت

به سایت اندیشه وهنر معلم خوش آمدید.>>>>>>>>>>>> راه معلم : ماناچاریم دموکراسی راازکودکان آغازکنیم. / تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است./ آموزش دموکراسی ازگفت وگو آغازمی شود./کودکان رابایدبه شنیدن حرف همدیگرعادت دهیم/ وجدان بیدار/ پذیرش منطق /تعادل عقل و احساس / پرهیزازمفت خوری / رعایت قانون جمع / برتری منافع جمعی بر منافع فردی / این تفکر که "هیچکس بدون اشتباه نیست."رابایدبه کودکان بیاموزیم. /// اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی : دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. //// اصل ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی : احزاب، جمعیت‏ها، انجمن‏های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته‌شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبورکرد.
تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است ..........
">
تازه ها
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 49
بازدید هفته : 118
بازدید ماه : 101
بازدید کل : 5613
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1